بازارچـــــه ی رودبنــه ای

از همه جا و برای همه

بازارچـــــه ی رودبنــه ای

از همه جا و برای همه

قصه ی زیر زمینی

ورس 1 : 
سالیان سال توی زیر زمین ها // با ترس و لرز واسه آرزوها فریاد زدیم ما 
روزگار ما همه شک و تردید // هی دویدیم هی زدیم تا به اوج رسیدیم 
از تموم دردا توی سرما و گرما // پلی ساختیم ما از نمه زیرزمین ها تا آسمون ها 
دستای ما خالیه مغرور اما // فدا کردیم ما خواب شبارو واسه آرزوها 

ورس2 : 
در نزن که بازه در // واسه حرفای تازه تر 
سواره کلمات بشیم کم کم // اگه پایه ای بشین ترکم 
دربست بریم به مرکز که // مرحم بدیم به هر زخم و 
هر کس که سیره از درد // و پس حرکت به زیر هم کف 
چپ و راست به هر در زدیم // سبک رپ و راک رو از دست ندیم 
مثل برق و باد و از هر طریق // درد و رنج ما رو هرکس ندید 
میدونی که کسی پشت ما نیست // واسه دستگیریم مژدگانیست 
پس میشه رشد ما ریسک // ولی اینا مانع رشد ما نیست 
مغزم سراسر ، فکر نو // نبضم هماهنگ با مترونوم و 
تو میبینی دستم میکروفون و // خوب میخونم این و رو ریتم تند و هو 
اینه صلاحه دستم // و میاد از سینه صدای خستم 
وقتشه همه با هم یکی بشیم // حرف قلب و راحت بگیم 

ورس 3 : 
زندگیمون و روی ساز میرقصونیم // به هر دلیل به هر کجا که بخوایم میبریم 
پا به پای ترس بین راه آسمون // به هر دلیل به هر کجا که بگی سر زدیم 
از تموم دردا توی سرما و گرما // پلی ساختیم ما از نمه زیرزمین ها تا آسمون ها 
دستای ما خالیه مغرور اما // فدا کردیم ما خواب شبارو واسه آرزوها 
سالیان سال توی زیر زمین ها // با ترس و لرز واسه آرزوها فریاد زدیم ما 
زندگیمون و روی ساز میرقصونیم // به هر دلیل به هر کجا که میخوایم میبریم 
قصه های دردهای ما پایانی نداره // اما پاکی دستهای ماست که اوج و میاره 

به دنیا خوش اومدی

کی دو روزیه که چشمات به آفتاب 
باز شدن ، حالا دیگه شروع داستان توئه 
مادر و پدرت مثل پاسدار 
دیگه دور و بر تو ان و چشم به آسمان 

نـیـا به خــــدا 

میگن اینو که بچه سالمه 
تو دورش کن از هرچی ظالمه 
گریه میکنی میدونم من شیر بهونه ست 
اشک تو واسه ورود به این زمونه ست 
تو 9 ماه رو تو تاریکی سر میکردی 
بدونی کجایی ، همین الان برمیگردی 
تو فردا ، دریای دردا رو دریاب 
تنهای تنها هستی تو 

بدون اینو پـــس 

تو وقتی رفتی ، به سمت سختی 
یا درگیر هستی ، تو دست تقدیر و ، بعد میفهمی 
فردی " زخمی ، غمگین ، تسلیم " هستـــی 

بخواب با صدای من تا بنویسم 
از فرداهای دور دست زندگی 
بیا تا بخونه ، این دل بی صبر 
از فرداهای دور دست زندگی 

اگه پسری ، بابا میگه این عصای دسته 
اگه دختری ، میمونی توی فضای بسته 
حرف یاس ، حالا به حقایق وصله 
تولد تو ، فقط واسه بقای نسله 
پس بهت ، همینو میگم و میرم 
که اینه رسم زمین بی رگ و بی رحم 
یه چیزی داری می بینی و میگی عالیه 
اینجا عصر آدمای دیجیتالیه 
هرکی میاد واسه کمکت دست بگیره ، 
فردا میخواد چند برابرشو پس بگیره 
گریه ها واسه ت همه واسه ریاست 
دوستی که ، قبل گریه داشت پیاز پوست میکرد 
ما میخوایم گلوی همو با حرص ، بدریم 
انگار از همدیگه طلب داریم ارث پدری 
تو نمی تونی چیزی بگی بابایی بدونه 
گریه کن تا مامان واسه ت لالایی بخونه 

بخواب با صدای من تا بنویسم 
از فرداهای دور دست زندگی 
بیا تا بخونه ، این دل بی صبر 
از فرداهای دور دست زندگی 

منو ببین ، دیگه پر ِ حرفه چهره م 
گلوم میسوزه از مزه ی تلخ شعرم 
گوش بده ، حالا که توی اوج حرفیم 
به خدا نمیخوام بدم به تو موج منفی 
ولی ، بدون خیلی زود پیر میشی 
توجه کن که خیلی زود دیر میشه 
عاقبت تولد تو اجله ، میدونی ؟ 
چرا واسه بزرگ شدن عجله میکنی ؟ 
معصوم و زیبایی ، با دل پاک داری امید 
مثل ماهی قشنگی تو آکواریومی 
تو کاش بدونی ، که پاک بمونی 
وجود خودتو ذره های خاک بدونی 
چه تو روز روشن و چه آسمان تاریک 
به دنیا اومدی حالا شناسنامه داری 
توی دنیای پر ِ درد و خشونتی 
ولی حالا که اومدی پس 
 
خـــوش اومــــدی 

بخواب با صدای من تا بنویسم 
از فرداهای دور دست زندگی 
بیا تا بخونه ، این دل بی صبر 
از فرداهای دور دست زندگی 

بخواب با صدای من تا بنویسم 
از فرداهای دور دست زندگی 
بیا تا بخونه ، این دل بی صبر 
از فرداهای دور دست زندگی

به دنیا خوش اومدی

کی دو روزیه که چشمات به آفتاب 
باز شدن ، حالا دیگه شروع داستان توئه 
مادر و پدرت مثل پاسدار 
دیگه دور و بر تو ان و چشم به آسمان 

نـیـا به خــــدا 

میگن اینو که بچه سالمه 
تو دورش کن از هرچی ظالمه 
گریه میکنی میدونم من شیر بهونه ست 
اشک تو واسه ورود به این زمونه ست 
تو 9 ماه رو تو تاریکی سر میکردی 
بدونی کجایی ، همین الان برمیگردی 
تو فردا ، دریای دردا رو دریاب 
تنهای تنها هستی تو 

بدون اینو پـــس 

تو وقتی رفتی ، به سمت سختی 
یا درگیر هستی ، تو دست تقدیر و ، بعد میفهمی 
فردی " زخمی ، غمگین ، تسلیم " هستـــی 

بخواب با صدای من تا بنویسم 
از فرداهای دور دست زندگی 
بیا تا بخونه ، این دل بی صبر 
از فرداهای دور دست زندگی 

اگه پسری ، بابا میگه این عصای دسته 
اگه دختری ، میمونی توی فضای بسته 
حرف یاس ، حالا به حقایق وصله 
تولد تو ، فقط واسه بقای نسله 
پس بهت ، همینو میگم و میرم 
که اینه رسم زمین بی رگ و بی رحم 
یه چیزی داری می بینی و میگی عالیه 
اینجا عصر آدمای دیجیتالیه 
هرکی میاد واسه کمکت دست بگیره ، 
فردا میخواد چند برابرشو پس بگیره 
گریه ها واسه ت همه واسه ریاست 
دوستی که ، قبل گریه داشت پیاز پوست میکرد 
ما میخوایم گلوی همو با حرص ، بدریم 
انگار از همدیگه طلب داریم ارث پدری 
تو نمی تونی چیزی بگی بابایی بدونه 
گریه کن تا مامان واسه ت لالایی بخونه 

بخواب با صدای من تا بنویسم 
از فرداهای دور دست زندگی 
بیا تا بخونه ، این دل بی صبر 
از فرداهای دور دست زندگی 

منو ببین ، دیگه پر ِ حرفه چهره م 
گلوم میسوزه از مزه ی تلخ شعرم 
گوش بده ، حالا که توی اوج حرفیم 
به خدا نمیخوام بدم به تو موج منفی 
ولی ، بدون خیلی زود پیر میشی 
توجه کن که خیلی زود دیر میشه 
عاقبت تولد تو اجله ، میدونی ؟ 
چرا واسه بزرگ شدن عجله میکنی ؟ 
معصوم و زیبایی ، با دل پاک داری امید 
مثل ماهی قشنگی تو آکواریومی 
تو کاش بدونی ، که پاک بمونی 
وجود خودتو ذره های خاک بدونی 
چه تو روز روشن و چه آسمان تاریک 
به دنیا اومدی حالا شناسنامه داری 
توی دنیای پر ِ درد و خشونتی 
ولی حالا که اومدی پس 
 
خـــوش اومــــدی 

بخواب با صدای من تا بنویسم 
از فرداهای دور دست زندگی 
بیا تا بخونه ، این دل بی صبر 
از فرداهای دور دست زندگی 

بخواب با صدای من تا بنویسم 
از فرداهای دور دست زندگی 
بیا تا بخونه ، این دل بی صبر 
از فرداهای دور دست زندگی

بازم کمه

پاشو که وقت نداریم شب کوتاهه
1دقیقه رو حروم نکنیم صبح تو راهه 
بیا و چشاتو ببند باز کن
تو بخند ناز کن
تو آسمون دل منو تو پرواز کن
تو یک نیگاه 
تو شدی تکیه گاه 
می دونم که خدا تو رو به من هدیه داد
دلمو بردی حالا صبر کن نرو کجا؟
بیا و بمون دیگه پیشم بابا تو رو خدا
یه دفعه نری جدا شی باید من و تو ما شیم 
به هم انرژی بدیم و پر از اقتدار شیم
آره جملمو با تو تموم می کنم همة عمرمو

همة عمرمو با تو سرکنم
بازم کمه بازم کمه 
لحظه لحظه هامو از تو پر کنم
بازم کمه بازم کمه
اگه فردا رو می خوام برای با تو بودنه 
بازم کمه بازم کمه ، بازم کمه بازم کمه

خورشید و ماه و ستاره ها رو با تو دوست دارم
ابرای آسمون و بارونو با تو دوست دارم
دوست دارم سر بذارم رو شانه هات خوابم کنی
دوست دارم سپیده دم با بوسه بیدارم کنی 
بازم کمه بازم کمه ، بازم کمه بازم کمه

بیا بمون دیگه حالا با ما تو باز 
ببین اومدن اینجا حالا سامان و یاس
تپش قلب من واسه تو هست و بود هنوزم
بازم دلم می خواد ببرم دست تو موت 
پس از ورودتو نفس ربوده 
شد ازم تو بودی که ازت سروده
واسه رسیدن به تو منم بد سرسخت 
حتی اگه فاصله ها باشه صد فرسخ
پس اشتباه نکن و منو از دست نده 
هرگز بر نمی دارم دست از سرت
دوری من از تو حالا هست مسئله
عشق من

خورشید و ماه و ستاره ها رو با تو دوست دارم
ابرای آسمون و بارونو با تو دوست دارم
دوست دارم سر بذارم رو شانه هات خوابم کنی
دوست دارم سپیده دم با بوسه بیدارم کنی 
بازم کمه بازم کمه ، بازم کمه بازم کمه


زهی عشق

متن تمامی آهنگ های درخواستی

همه با هم برای پیشرفت رپ

تکست آهنگ زهی عشق یاس سارا

1388/09/6

نوع مطلب :تکست یاس، 

 

زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نقض است و چه خوب است و چه زیباست خدایا
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نقض است و چه خوب است و چه زیباست خدایا

چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چون خورشید
چه پنهان و چه برهان و چه پیداست خدایا
فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم 
ندانیم ندانیم که چه غوغاست خدایااااا 
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایااااا

یا یا یا یاس
در هر برگ از دفتر من
هست از
سرور من برتر
بر حق در
ره در بستر
در هر ور
بهرم هست از
برکت سرور
شرمندم از کردم
سرور
بد کردم دندم نرم
اصلا
مرحم دردم من هم بردن
سگ درسن
در قصرت هستم
در سر فصل هست
فقط اسم تو
همه کمکتو می خوام
نه نصفشو
سایتو بالا سرم می خوام
توان بده ایزد
می خوام با اجازت
خیلی روان بنویسم
دارم گره ای سخت بارم گله ای سرد
که تو منتظر روز خوب دل بی صبر
می خوام جاودانه بمونم تا ابد الدهر
نمی کنم دیگه از خودم همه رو دک
می خوام برم جلو با نیت و مدد حق

چه نقش است چه نقش است بر این صفحه ی دل ها 
غریب است غریب است ز بالاست خدایا
نه دام است نه زنجیر همه بسته چه راهیست
چه بند است چه زنجیر که برپاست خدایا

زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نقض است و چه خوب است و چه زیباست خدایا 
چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چون خورشید
چه پنهان و چه برهان و چه پیداست خدایا
فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم 
ندانیم ندانیم که چه غوغاست خدایااااا

تمومش کن

جلو آینه وایسا تو در حسرت ، که چه روزای خوبی بود از دست رفت 
که چه گناهی بود که ازش سر زد ، که دیگه دور شده بود از مقصد 
رفتن دیگه همه از دم ، تنهاش گذاشتن دیگه اونو رسماً 
اونیکه زمانی از همه بوده برتر ، حالا با دستای خودش شده پرپر 
جَوونیکه پشتش خمیده ، رنگ از چهره ی خشکش پریده 
تازه مصرف کرد نعشه بود ، ولی دوباره دچاره رعشه شد 
من یادم ، نمیره روزایی رو که اون مادر
 ، چطوری یه گوشه میگرفت ماتم ، نمیتونست بکنه اینو باور ، که بچش تو دام یه نامرد 
، بیفته تو جامعه با سر ، بخوره روی زمین بگه واسم هیچی مهم نیست که ببازم همه چیم رفت به باد 
دستم رفته رو نبض حست ، حالا که دیگه کارِ تو حبس جسم ته 
، تو یه زخمی صد درصدی که به روی خودت حالا یه ضبدر زدی ، میگن که آدمی که خواب باشه ، صداش کنی میتونه ز خواب پا شه 
ولی تو خودتو زدی به خواب ، شنا بلد نیستی ولی زدی به آب ... 
بدون هر کس که رفته از این مسیر از دست رفته شده اسیر ، پس هست به نفعت تو این بدون ، هرچند که سخت تو ولی بتون 
بتون . اون نمیتونه ، که رو پاهاش وایس ، کسی چه میدونه ، که یه روزیرو که نداره پوله دوا ، اون تزریق کنه آمپول هوا 
واسه پول دوا مونده یه را دیگه ، که شستن شیشه ماشینا تو ترافیک ، تا میره جلو که بکنه شروع به کار ، صاحب ماشین میگه برو کنار 
متنفر چشماشو بهش دوخت ، یاد گذشته افتاد دلش سوخت ، از روزای خوبی که رفتن ، حالا دیگه زیره خاطرات بد دفنن 
این مرهم ِ درد اون مرده ، اونو از همه طرد دور کرده ، مرهمی که اونو نابود کرد ، خیلیا رو روونه ی تابوت کرد 
اون مرد حتی نامزدش ، رو با نعشگیه مواد طاق زده 
حالا اون که تو دل شبا تک غریبه که حالا میگه دیگه رسیده به آخر ِ راه
 
من میگم اون هی داره میره ، نمیدونه که جلوش میدان مین نرو جلو تا به تو بگم من علتش ، که ته این راه مرگ با ذلت 
تو کسی شدی ، که حالا یه شبگرده ، منتظری که اون روزا برگرده ؟ 
نه . تو رویای نعشگی ، برگرد تو به دوران بچگیت ، گونه هات دیگه شده از اشک تو خیس ، وقتی میاد سراغ تو گشت پلیس 
تو گذشته آب از سرت ، که تاثیر مواد لامصب
 
وقتشه تصمیم بگیره ، ترک کنه یا زیر تزریق بمیره 
به خودش گفت خودت بساز میتونی ، چرا داری خودت قصاص میکنی 
وقتشه دیگه پاشد به قصد کشت ، پس از جاش بلند شد با دست مشت 
اعتیاد کنه مثل موج ویران ، تا که برسه به روزای اوج ایران

صلح تویی

حالا منم و ورقه ، روی ورقه قلمه 
روی تنمه عرق ِ 
توی سرمه کلمه 
توی دلمه هدف ِ 
بذار برم به طرف ِ 
کسی که توی دنیا شده یه ملکه 
بذار 
بذار حالا دیگه بخونم از کسی که 
هست دنیا واسه اون بدون مرز 
کسی که سالها پیش داشته توان خاصی 
به راستی توی زبان فارسی 
حالا دیگه می‌دونن اینو مرد و زن‌ها 
حتی خدایی که نداره المثنی 
یهودی و مسیحی یا که هر مسلمان 
یه سرباز واسه مرگ و سر باز 
که صدبار اسمش رو تو تسبیح 
من ذکر می‌کنم و می‌گم جلو تو تسلیم 
شعرهایی که به صد زبون ترجمه شده 
حالا واسه من، تو یه سنبله 
دیگه می‌گذ‌ره از رفتن تو 800سال 
ولی هنوزم الگو می‌گیرم از اشعار تو


رفتی ولی تو می‌دونی 
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی 
تو ویرونی من و شرایط سخت من 
تو با کلماتت به من گفتی تو می‌تونی 
آره 
رفتی ولی تو می‌دونی 
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی

آره 
رفتی ولی تو می‌دونی 
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
 
تو ویرونی من و شرایط سخت من 
تو با کلماتت به من گفتی تو می‌تونی 
روزهایی که نگرانم بار سخته بر دوش 
با کلمات تو من می‌شم مست و مدهوش 
می‌خونم اینو بدونی تا روزی که بمیرم 
تک‌تک کلمات تو از یاد من نمی‌رن 
پس ، وقتشه اینو بدونی 
که یاس تا آخر عمر وفاداره به تو 
که اگه دیگه تو نباشی بگو چطور 
که باز یاس داستان داره بدون تو 
نه 
این عشقی که تو دل منه به توئه 
که منو می‌بره به روی صحنه 
دیگه بگم از اینکه مونده حالا یاس و یک بند 
فرمول کلمات رو از تو یاد گرفتم

آره 
رفتی ولی تو می‌دونی 
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی 
تو ویرونی من و شرایط سخت من 
تو با کلماتت به من گفتی تو می‌تونی

باید اینو بدونی که تو که کسی بودی که 
که یکی یکی ِ کلمه‌هایی که توی دل تو بوده 
واسه من و خیلی ‌کسایی که 
شعرهای تو رو با دل و جون و وجود درونی می‌خونند 
می‌دونن اینو که تو یه الگوی جاودانه‌ای 
واسه‌ ی زمینی که باغه تویی باغبان و 
اینهِ که منو به سوی تو می‌کشونه 
که تو چطور خودت رو تو دل این همه آدم‌هایی که 
حتی کتابای تو رو به زبون خودشون ترجمه می‌کنن و 
عشق‌ رو با کلمات تو تجربه می‌کنن 
اسمت‌ رو می‌خونم ، میگم : " مولانا رومی " 
که توی فرهنگ صلح ، تو بالا بودی 
یه رودی ، یه رود زلال و شفاف 
که منم همیشه دیگه دنبال حرفاش 
چه جالبه که این بوده ترس رومی 
که اون متعلق باشه به یه مرز و بومی 
حالا رومی رفته و باز دشمن زیاده 
یه سری تانک سوارن ، یه مشت هم پیاده 
به خاک سپرده شده توی قونیه یک روز 
منم می‌خوام باشم " رومی امروز "

رفتی ولی تو می‌دونی 
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی 
تو ویرونی من و شرایط سخت من 
تو با کلماتت به من گفتی تو می‌تونی 
آره 
رفتی ولی تو می‌دونی 
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی 
آره 
رفتی ولی تو می‌دونی 
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی

ستاره قطبی

این منم،یک مرد تنها توی راه یک بیابونِ تاریک
تا چشم کار میکنه ظلمات راهم دوره یا نزدیک؟
تا کجا باید ادامه داد به این راه همه جا تاریک،بالا سرم آسمون سیاه این راه هست سخت و طولانی راه بلد این جاده فقط یکیست
زیر پام که نگاه میکنم فقط خاک وای ترسام چه ترسناک یک سری نقطه ی نورانی تو آسمون چشمامو جلب میکنه به سمتشون
که بینشون یکی نورانی تره که اون نور نور ستاره ی منه بهم امید میده میگه بیا انرژی حرکتم شده زیاد

مثل اینکه باید به سمتش حرکت کنم تا بتونم به کمک اون ستاره راه خودم رو آروم، آروم پیدا کنم
حالا قدممو تند تند بر میدارم راه سخته ولی دست بر نمیدارم در طی مسیر طولانی و دراز روز رو در روبروم میبینم
رسیدم به هدف وقتی نور رو دیدم دویدم هر طرف با یه شور و شعف خستگیام شد رفع با این حد که بود ضعف من بودم که پیدا کردم
با خوشحالی رفتم به سوی نور رفتم و بعد بهش گفتم با غرور میدونم میای باهام تا جا های دور تو تاریکی شب ها چشمامو نمیکنی کور
هدف حرکت به طرف روشنایی ولی حالا رسیدم به یه دوراهی چپ و راسته کدومو برم مسیر درست تو این دو راه پیدا بشه؟
من که تونستم تا اینجا رو خودم بیام قدم به قدم تو این مسیر نیوفتادم تو دام حالا توی نعمت آزادمو رهام تصمیم خودمه راهی رو که خودم میخوام؛ آره

سمت چپ(چپ) خاک اون پر طلاست ولی راه راست در مسیر ستاره هاست نه من میرم به طرف طلا تا نخورم به تاریکی هوا هم روشن
،هم زیبا طلاست ولی ستاره همیشه تو آسموناست برو بریم به چپ(چپ) حرکت،محکم و پر استقامت
وای دوباره همه جا تاریک شد ترس و وحشت ، تیرگی نزدیک شد زرق و برق طلا ها کم کم از بین رفت من موندمو پشیمونی اما چه سود؟
پس کو اون شهر طلاییِ زیبا نمیتونم حتی پیدا کنم یک راهنما آهای کسی نمیشنوه اینجا صدام اون ستاره هم رفت دیگه پشت ابرا 
دلم گرف از این تاریکی مطلق خسته شدم دیگه ندارم رمق آهای ستاره بیا بیا به کمکم میدونم(میدونم) اشتباه کردم
ناگهان غبار ابر رفت کنار نور اون ستاره منو کرد امیدوار انرژی حرکتم آره شده زیاد چون که به ستاره دیگه دارم اعتماد
حالا من دیگه میدونم راهم کجاست از این به بعد حرکت میکنم به راه راست راهی که در مسیر ستاره هاست راهش سخته خونه ی منو شماست
با یه موفقیت همه چی رو فراموش نکن نور خدا رو تو دلت خاموش نکن دعاکن برو بگو خدایا شکرت تا اینکه خدا همیشه باشه پشتت
تعبیر این خواب من فقط یک چیز بود تشبیه اون و خداوند عزیز بود سمت چپ فقط تو مسیر جهنّم راه راست بهشت واسه روز رستو خیز بود

بیایین تا آخرش با اون نور باشیم و بس بیاین تو زندگی دور باشیم از هوس ستاره ی قطبی برامون باشه یک درس برون از خودت اون شب نحس
چشماتو ببندی و باز کنی میبینی که ته خطی واست چی میمونه؟
فقط اعمالته که طبق اون خداوند تصمیم گیری میکنه
پس همه برگردیم از سمت چپ اسم خدا رو بیاریم روی لب
امید که ستاره ی قطبی برای ما تو زندگی باشه یه راهنما

پدر

کسی چی می دونه از فردا 
پس الان ، هدفونتو بردار 
افکار ، اشعار ، بگم از دردام 
الان 
از خواب ، برپا 
دریاب اشکام ، حرفام 
سنگ صبورم آهنگ 
من از درد درونم با غم خوانم 
درد دلم با تو بشنو 
چند جمله بگم با تو :

بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد 
پدر وقتی رفت ، غم از در اومد 
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود 
مشکلات ما همیشه در کمین بود 
در هر قدم یک دشمن 
من از ترس اعتماد رو در خودم کشتم 
با خشونت به من می گفتن خوش اومد 
منم از اون رفتارها خونم به جوش اومد 
ما دیگه همه چی رو از دست داده بودیم 
سرمون کلاه رفت ، ما چه ساده بودیم 
به یاد روز می افتم که با دستبند 
بابای خوبم رو می گرفتن از من 
پس من رسما تنها شدم 
از غم خلوت کردم با خودم 
چیزی که در د آورد اون روزا قلب ماها رو 
که اونا آوردن حکم جلب بابا رو 
هر چی ازشون ، وقت خواستم من 
می گفتن : " نه " ، ناز کردن 
ورشکسته شدیم ، آره 
کار خدا بود اون همه چک رو پاس کردن

بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد 
پدر وقتی رفت غم از در اومد 
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود 
مشکلات ما همیشه در کمین بود

بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد 
پدر وقتی رفت غم از در اومد 
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود 
مشکلات ما همیشه در کمین بود

بقیه رو ادامه میدم من الان صریح 
یه پای ما خونه بود و یه پا کلانتری 
ما هم ساکت نبودیم آره بنابراین 
فکر نکنین که ما پسر پیامبریم 
یکی از طلب کارا رو که خیلی لجنه تو خلوت 
رفتم بالا سرش مثل اجل معلق 
فکر نکنی یاس هست مولکولی بیرحم 
بچه های شما ازم الگو میگیرن 
قاضی گفت چقدره طلبت ؟ 
گفت : هفت هشت تومن 
خواستم با دستام بگیرم و خفه ش کنم 
آره حرص ، بغض ، حس یه عقده ، یه نقطه تو قلبم ، نقطه ی سوخته 
14 – 15 ساله بودم آره تو همین مرزا 
با طلب کارا حساب کردم تومنی پنج زار 
یکمی اعصاب ، راحت شد قرضا 
رو دادیم و از چکا پاره کردی امضاها رو 
فکر نکن بدبختیا رو من پیچیدمشون 
از اون دور من سختیا رو میدیدمشون 
و پیشرفت دور شد چقدر طنابش 
بابا گفت دست بالا ببر پناه بهش

بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد 
پدر وقتی رفت غم از در اومد 
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود 
مشکلات ما همیشه در کمین بود

بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد 
پدر وقتی رفت غم از در اومد 
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود 
مشکلات ما همیشه در کمین بود

جیبامون پاک تر بود از قلب نوزاد 
که پولی نمونده بود حتی دو زار 
یه ماشین داشتیم از دار دنیا 
که اونم رفت و شد مال دزدا 
به صاب خونه با ترس گفتیم اجازه بشینیم ؟ 
چه سخت بود دوران اجاره نشینی 
خودمو کشیدم بیرون حالا از ته گل 
دارم می خونم برای شما از ته دل 
وقتی همه سرمستن با عرق و ودکا 
من در دستمه ورق و خودکار 
رشد نکردم مثل علف هرز 
پشت نکردم من به هدف سبز 
انتظار کمک ندارم من از قرض الحسنه 
کمک ؟ هه ، کمک یه ضرب المثله 
از گفتن حرف " بله قربان " بیزارم 
پس از الان دستمو رو قرآن میذارم 
که به دست هیچ احدی آتو ندم 
اگه تو بدی بلدی ، منم با تو بدم 
این مشکل برا من یه تجربه بود 
که به زبون hip-hop ترجمه شد

بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد 
پدر وقتی رفت غم از در اومد 
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود 
مشکلات ما همیشه در کمین بود

بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد 
پدر وقتی رفت غم از در اومد 
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود 
مشکلات ما همیشه در کمین بود

مرهم

هر وقت دلم می گیره از همه ، قلم تو دستمه و می نویسم از اینکه
سرسخت باید پای دردا وایستم ، تا برسم به فرداهای روشن 
قلبم میگه میکروفونو بردار ، تو بخون حالا از همه ی دردات 
تا مرهم باشه واسه دل شکستت ، تا نمونی تو با این گله و حسرت

میدونی اینو که یاس از توو داره نقصی ، گذشته هام مثل طومار مغزی 
دور و بر منو مثل دیوار فرضی ، میگرن میشن مثل یه بیمار مغزی 
نمیدونم که کی داره تقصیر ، حوصله ندارم بکنم اینا رو تفسیر 
وقتی که اشکت چکیده یکی یکی ، حرفی که تو قلبت بگو به کی بگی 
داستان منو نمیدونی تو زیر آسمان کبود ، حالا اون آدم راز دار و صبور 
واسه ی خونواده پاسداره هنوز ... 
گذشته ی منه مثل کتاب داستان ، به دنبال یه روزی که بتابه آفتاب 
یه حس میگه به اون روز نزدیکم ، نزدیک ... نزدیکتر

هر وقت دلم می گیره از همه ، قلم تو دستمه و می نویسم از اینکه
سرسخت باید پای دردا وایستم ، تا برسم به فرداهای روشن 
قلبم میگه میکروفونو بردار ، تو بخون حالا از همه ی دردات 
تا مرهم باشه واسه دل شکستت ، تا نمونی تو با این گله و حسرت

وقتشه دیگه بخونمو وقت ندم ، بگم از روزایی که زیر برف یخ زدم 
مقصدم که به سمت کسب درآمد و حالا دیگه ازم رفته طراوت 
تو پول در میاری و یعد سرکار ، می بینی جیب شده هم وزن پر کاه 
فقط خودتی و دوروبرت مشکل ، اون وقت کیه که بکنه تر و خشکت 
آره این روزا اوضاع آرومه مشتی ، فردا از سختیا تو بارون اشکی!! 
روزی میرسه که بابا مامان پیرن ، یا مثل پدر من از دنیا میرن 
حالا 7 ساله که خالیه پشتم ، خدا بوده فقط باعث و بانی رشدم 
خیلی سخته ولی میدونم ... اینو میتونم ...

هر وقت دلم می گیره از همه ، قلم تو دستمه و می نویسم از اینکه
سرسخت باید پای دردا وایستم ، تا برسم به فرداهای روشن 
قلبم میگه میکروفونو بردار ، تو بخون حالا از همه ی دردات 
تا مرهم باشه واسه دل شکستت ، تا نمونی تو با این گله و حسرت

وقتشه به تو بگم تو بدونی پس یه حرفی که میخونم هست درون قلب 
تو سختیا چگونه من با یه کوه غم ، رو قلبی که دیده شکسته جلو برم 
خسته و اسیر درد تو مسیر بعد ، وقتی که کسی نبود و 
رفیق من ، به سختی یه چیزی که شد نصیب من 
پس دیگه از این بعد بذار به تو بگم ، عزم رو جزم میکنم مثل سرباز 
اینو بدونید نیستم یه قصه پرداز ... 
پرواز میکنم به سمت هدف ، پس باخت کسی که به حمله نرفت 
تا حالا سرنوشت بوده یه داور بد ، ولی دلیل نمیشه برسم آخر خط 
حالا خیلی مونده ولی تخت گاز جلو میره با فکر و مغز و باز

هر وقت دلم می گیره از همه ، قلم تو دستمه و می نویسم از اینکه
سرسخت باید پای دردا وایستم ، تا برسم به فرداهای روشن 
قلبم میگه میکروفونو بردار ، تو بخون حالا از همه ی دردات 
تا مرهم باشه واسه دل شکستت ، تا نمونی تو با این گله و حسرت

هدف

یک دو شده تلف الکی وقت تو وقتشه که بگم چند کلمه من به تو 
اگه حال نمیکنی توی گوشت پنبه کن که این قصه زندگیه تو از شنبه صبح !‌ 
حرف نزن ?‌هیس گوش کن فقط تو چند تا حقیقت تلخ و گوش کن از من 
.سیستم زندگیت غلطه متاسفانه پس این شعر و گذاشتم واسه راس کار
پشت سرت و ببین میگذره هفته ها پشت سرت میگه که کودکیت رفت به باد 
رهسپار شدی به پیری دست به کار شو ازالان واسه خوشبختی خودت و ثبت نام کن . 
بسه بابا گشتن تو خیابونها با کی تو دم خوری ؟ هه !! بابا کیان اونااا ؟؟؟ 
یه مشت پست رذل هرزه هر 3 هستن که دست شیطون و از پشت بستن 
استفاده کنن ازت میندازنت دور  اعتماد نکن تو این چیزها هستی کور 
تا پولداری عاشقته هست رفیقت تو چشمت چی باشه تا بند کیفت 
تو هدف نداری واسه آینده باید که بگم به تو من یه چیزهایی رو شاید که 
نکات ایمنی تو زندگیت رعایت شه سکان زندگیت با هدف هدایت شه
 
دنیا یک شبه تو هستی شب کور خیلی راه داری مسیر تو هست دور 
از شیطون تو نگیری یه دستور نکنی یهو راه پس و پیش و مسدود
 
شب تا دیروقت بیرون بیکار این وقت شب تو بیرون داری چیکار ؟ 
بیچاره ننه بابات که شدن بیمار ‌ بین خودت و اونها کشیدی یه دیوار 
هی رفیق من تو حیفی تو آخه بابا کی پی به عیبت میبری 
و میزنی قید شیطون و که عین میمون در پی صید تو هست خیلی حیرون  
از بیکاری گیر میدی به این و اون میزنی و میترکونی میکشی به خاک و خون 
مگه تو 9 ماه تو شکمت نگه اش داشتی ؟ تو شب خواب واسش سر رو بالش نذاشتی ؟ 
پس چرا میزنیش تو بی انصاف ؟آخه بابا اونم مثله تو هست یه انسان  
یه خراش کوچولو باشه رو صورتت آقا بدون که پیدا میکنی هزار ننه بابا
  
دنیا یک شبه تو هستی شب کور خیلی راه داری مسیر تو هست دور 
از شیطون تو نگیری یه دستور نکنی یهو راه پس و پیش و مسدود
 
تو اصلا میتونی یه تانک وایسوتی تو مشت زدن تو گنده تر از مایک دایسونی 
آخرش که چی ؟؟ که تو هم باید بمیری  باید واسه بهشت زهرا نوبت بگیری 
یه حمام و بعد لباس سفید و جدید  سلام  به خونه جدیدتون خوش اومدی ‌ 
اونجا حتی زورت به مورچه نمیرسه میخورنت میبینی بدنت چه بی حسه  
ساعت ? شبه کیا باهات سر پل سرات حالا برو جلو و باز ادامه بده به کارات  
نمیگم بدی تو خوبی سیستم زندگیت غلطه یاس واسه راه حلش راه خوبی و بلده  
با یاد و نام خدا دنبال هدفت برو توکل به خدا همه جا میرسونه تورو 
خیالم راحته حالا چون که واسه تو نوشتم و خوندم برات تا 3 صبح
 
دنیا یک شبه تو هستی شب کور خیلی راه داری مسیر تو هست دور 
از شیطون تو نگیری یه دستور نکنی یهو راه پس و پیش و مسدود

دلت دریاست

حتما الان با خودت میگی تو چی میدونی؟
از دردی که نداری واسه چی میخونی؟
میدونم و حق داری اینو بهم بگی ولی
عشق به هم زبون میتونه باشه دلیلش
تو حرفای دلت آه...سینه سوزن
وقتی که تن تو سوراخ میشه زیر سوزن
منتظری که برسه روز سلامتی
حاضری اونو به 100 کیلو طلا ندی
تقسیر تو نیست که شدی بستری
حرف همه ی آدمارو از بری
هه..خود من که سر تورو با این حرفا بردم
دنیا رو فحش میدم با یه سرما خوردن
چه برسه به تو که ...هههه..چی بگم؟
وسرازیری به سوی درد با شیب کم
ولی خدا دردای مارو دیده
آخرش اونه که به دست ما دارو میده

دلت مثل یه دریاست
امیدواری به فردایی که
تموم میشه دردات
وقتشه غم از دلت برداری

دلت مثل یه دریا
امیدواری به فردایی که
تموم میشه دردات
وقتشه غم از دلت برداری

خیلی وقتا میشه که با توئه این واژه
که چرا من باید سرنوشتم این باشه؟
دور ما پر شده از این همه چرای بی جواب
تنها امید میتونه باشه چراغ این شبا
تو این مسیر پر پیچ و خم و پر سراب
روبرو شدی تو حالا با یه پل خراب
خودتو به راحتی به دست باد نسپر همنشین
تا که بتونی به راحتی از پل رد بشی
وقتی که دردا میگیره زیر یه خم
تورو میکوبه روی زمین و میگه بخند
به این میگن بدل توی فن کشتی
یعنی تو درداتو با خنده کشتی
توی کلمه ی ای کاش حبس نشو
کاش رو کاشتن ولی سبز نشد
جمع کن حالا یه مشتی جوک دور خودت
بخند تا خودت باشی دکتر خودت
هه..هه

دلت مثل یه دریاست
امیدواری به فردایی که
تموم میشه دردات
وقتشه غم از دلت برداری

دلت مثل یه دریا
امیدواری به فردایی که
تموم میشه دردات
وقتشه غم از دلت برداری


پیاده میشم


صورت خسته نگران، بی‌ آرامش و مریض

که قایم شده بود زیر آرایش غلیظ

زخمی از خاطرات تلخ دیروز

چشم میدوخت به خیابون سرد بی‌ روح

با تحمل سنگینی‌ نگاه آدما

ادامه میداد او به راه ناتمام

و اولین بار برای آخرین راه

هه بهتره بگم که آخرین چاه

تنها، دو دل‌ ، تو فکر و با تعجب

دنبال چی‌ بود؟ پول یا توجه؟

تو روزگاری که هر کسی‌ دنبال آشناست

آشناست دخترک میگرد پی‌ یه فرد ناشناس

که از اون غریبه‌ها یه عده ماییم

آروم اشاره زد که شیشت رو بده پایین

فقط میتونیم امشب رو با تو باشیم و بس

این رو گفت و نشست و در ماشین رو بست

پسر می‌خواست سر صحبت رو وا کنه زود

تیکه مینداخت و منتظر واکنش بود

ولی‌ دخترک صداش رو نمیشنید

تو دنیایی بود که به سادگی‌ نمی‌شه دید

دیدی که بعضی‌ وقت‌ها بغضی تو گلوته؟

نمی‌خوای گریه کنی‌ جلو کسی‌ که پهلوته

هی‌، امان از این زمان

زمانی‌ که دیگه برد توان از این زبان

 

بی‌ همراه و بیهوده رهسپار این راه بی‌ نور و همصدا

سپرده خود رو به دست باد اسیر زندون لحظه ها

تو دلش درد‌های بیکران خسته از حرف‌های دیگران

اسیر مرد‌های بی‌ مرام و اشک می‌‌باره باز

 

پسر گفت لعنت به این بخت بد

خونه ی ما می‌‌مونه واسه ی وقت بعد

سعی‌ نکن با سکوتت زیر پوستم بری

اگه پایه‌یی‌ میتونیم خونه‌ دوستم بریم

خوب حاضری با ۲ نفر باشی‌ یا نه؟

معلومه که رفتار دخترک ناشیانست

سوال تکرار شد، حاضری باشی‌ یا نه؟

و دختر به فکر یک شب و یک آشیانست

گفت بریم، من که همه چی‌ رو از دم باختم

گناهش پای اون‌ها که من رو پس انداختن

عصبانی‌ از خاطرات خاموش قدیمه

پی‌ محبت میگرد توی آغوش غریبه

تو خونه‌یی‌ رشد کرد که عشق نبود

جای عشق، فحش و مشت و زیر چشم کبود

پدری که جلوی مشکلات مختلف ضعیفه

فقط زورش میرسه به دختر ظریفش

با خودش گفت پشتم به کیا قرصه؟

خانوادم؟ اونا رو خدا بیامرزه

اون موقع کی‌ بود احترام به حرفش بزاره؟

حالا مجبوره که تنش رو به حراج بزاره

 

بی‌ همراه و بیهوده رهسپار این راه بی‌ نور و همصدا

سپرده خود رو به دست باد اسیر زندون لحظه ها

تو دلش درد‌های بیکران خسته از حرف‌های دیگران

اسیر مرد‌های بی‌ مرام و اشک می‌‌باره باز

 

ببین، تو این قصّه‌ها رو میشنوی و میری

بعد چند بار شنیدن ازش میگذری و سیری

ممنون از اونی‌ که به دیگری صدام رو پاس داد

بگذریم، بریم سراغ ادامه داستانی که

امروز نوشتنش رو مود من بود

این یه دردیه که به خیلیا بوده مربوط

کوه غم بود، ولی‌ یه نور انبوه

پشت کوه واسه ناا امیدی زوده هنوز

کاری ندارم به اینکه کارش خلاف شرعه

ولی‌ واسه رابطه‌ها اول علاقه شرطه

وگرنه یه روح که روی جسمی‌ سوار

چطور تو آغوشی بره وقتی‌ حسّی نداره؟

تو این روزگار درد ناک و سیاه بی‌ شرم

ای کاش بگه نگاه در من پیاده میشم

راه برای ادامه دادن زیاده بی‌ شک

ای کاش بگه نگاه در من پیاده میشم

پلیکان

تصاویر کبوتری که تنها شانس زندگی را فدای تماشای طبیعت کرد!
یک عکاس خوش ذوق موفق شد در پارکی در لندن از لحظات بلعیده شدن یک کبوتر توسط پلیکان و تنها شانس فرار آن تصاویر شگفت انگیزی تهیه کند.
به گزارش خبرگزاری مهر، پل منسفیلد ۴۴ ساله که به همراه خانواده اش در یک سفر ی کروزه در لندن به سر می برد در پارک سن جیمز در دو قدمی کاخ باکینگهام موفق شد از یک صحنه شگفت انگیز تصویربرداری کند.

براساس گزارش دیلی میل، در این صحنه دیدنی، یک پلیکان حریص یک کبوتر بیچاره را با نوک بزرگ خود شکار کرده و شروع به بلعیدن می کند. ناگهان کبوتر برای چند ثانیه فرصت فرار پیدا می کند اما به سادگی داخل نوک پلیکان می نشیند و از مناظر اطراف لذت می برد. به این ترتیب تنها شانس فرار خود را از دست می دهد و خورده می شود.

کلبه کوچک

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.

سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از کلک بسازد تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود، او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»

صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.

مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»

آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»

آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی که بنظر می‌رسد کارها به خوبی پیش نمی‌روند، اما نباید امیدمان را از دست دهیم زیرا خدا در کار زندگی ماست، حتی در میان درد و رنج.

دفعه آینده که کلبه شما در حال سوختن است به یاد آورید که آن شاید علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.

برای تمام چیزهای منفی که ما بخود می‌گوییم، خداوند پاسخ مثبتی دارد،

تو گفتی «آن غیر ممکن است»، خداوند پاسخ داد «همه چیز ممکن است»،

تو گفتی «هیچ کس واقعاً مرا دوست ندارد»، خداوند پاسخ داد «من تو را دوست دارم»،

تو گفتی «من بسیار خسته هستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو آرامش خواهم داد»،

تو گفتی «من توان ادامه دادن ندارم»، خداوند پاسخ داد «رحمت من کافی است»،

تو گفتی «من نمی‌توان مشکلات را حل کنم»، خداوند پاسخ داد «من گامهای تو را هدایت خواهم کرد»،

تو گفتی «من نمی‌توانم آن را انجام دهم»، خداوند پاسخ داد «تو هر کاری را با من می‌توانی به انجام برسانی»،

تو گفتی «آن ارزشش را ندارد»، خداوند پاسخ داد «آن ارزش پیدا خواهد کرد»،

تو گفتی «من نمی‌توانم خود را ببخشم»، خداوند پاسخ داد «من تو را ‌بخشیده ام»،

تو گفتی «من می‌ترسم»، خداوند پاسخ داد «من روحی ترسو به تو نداده ام»،

تو گفتی «من همیشه نگران و ناامیدم»، خداوند پاسخ داد «تمام نگرانی هایت را به دوش من بگذار»،

تو گفتی «من به اندازه کافی ایمان ندارم»، خداوند پاسخ داد «من به همه به یک اندازه ایمان داده ام»،

تو گفتی «من به اندازه کافی باهوش نیستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو عقل داده ام»،

تو گفتی «من احساس تنهایی می‌کنم»، خداوند پاسخ داد «من هرگز تو را ترک نخواهم کرد».

درسهایی از انیشتین

۱ . کنجکاوی را دنبال کنید 

“من هیچ استعداد خاصی ندارم .فقط عاشق کنجکاوی هستم “ 

چگونه کنجکاوی خودتان را تحریک می کنید ؟ من کنجکاو هستم. مثلا پیدا کردن علت اینکه چگونه یک شخص موفق است و شخص دیگری شکست می خورد .به همین دلیل است که من سال ها وقت صرف مطالعه موفقیت کرده ام . شما بیشتر در چه مورد کنجکاو هستید ؟ 

پیگیری کنجکاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت. 

۲ .پشتکار گرانبها است

“من هوش خوبی ندارم، فقط روی مشکلات زمان زیادی میگذارم” 

تمام ارزش تمبر پستی توانایی آن به چسبیدن به چیزی است تا زمانی که آن را برساند.مانند تمبر پستی باشید ؛ مسابقه ای که شروع کرده اید را به پایان برسانید . 

با پشتکار می توانید به مقصد برسید. 

۳ .تمرکز بر حال



پدرم به من می گفت نمی توانی در یک زمان بر ۲ اسب سوار شوی .من دوست داشتم بگویم تو می توانی هر چیزی را انجام بدهی اما نه همه چیز .یاد بگیرید که در حال باشید.تمام حواستان را بدهید به کاری که در حال حاضر انجام میدهید. 

انرژی متمرکز، توان افراد است، و این تفاوت پیروزی و شکست است . 

۴ .تخیل قدرتمند است .

“تخیل همه چیز است .می تواند باعث جذاب شدن زندگی شود .تخیل به مراتب از دانش مهم تر است “ 

آیا شما از تخیلات روزانه استفاده می کنید ؟ تخیل از دانش مهم تر است ! تخیل شما پیش نمایش آینده شما است .نشانه واقعی هوش دانش نیست ، تخیل است. 

آیا شما هر روز ماهیچه های تخیلتان را تمرین می دهید ؟اجازه ندهید چیزهای قدرتمندی مثل تخیل به حالت سکون دربیایند. 

۵ .اشتباه کردن

“کسی که هیچ وقت اشتباه نمی کند هیچ وقت هم چیز جدید یاد نمیگیرد “ 

هرگز از اشتباه کردن نترسید .اشتباه شکست نیست .اشتباهات شما را بهتر،زیرک تر و سریع تر می کنند، اگر شما از آنها استفاده مناسب کنید . قدرتی که منجر به اشتباه می شود را کشف کنید . 

من این را قبل گفته ام ،و اکنون هم می گویم ، اگر می خواهید به موفقیت برسید اشتباهاتی که مرتکب می شوید را ۳ برابر کنید.

تصویری کمیاب از میدان ولیعصردر دهه 40


دقت کنید آنتن فرستنده تلویزیون در عکس دیده می شود .یک اتو مبیل پیکان در سمت راست تاج در وسط میدان است که جایزه بلیط بخت آزمائی است .تاج به مناسبت جشن تاج گذاری بر پا شده است .با آنکه پیکان آفریده شده بوده است ! اما در خیابان هنوز فولکس واگن ماشین اصلی است . درخت ها ی چنار دو طرف بسیار شاداب تر از امروز هستند. با دیدن رنگ ها و شور وشوق تصویر آدم احساس خوشبختی می کند . زندگی امروزمان چقدر خاکستری است .

دلفین

 
به جای کوسه بودن دلفین باشیم ! ... 
(همه ما برای برقراری ارتباط با دیگران، روش‌های منحصر به فردی داریم.
بنابراین تعداد بسیار زیادی روش ارتباطی وجود دارد
اما چگونه می‌توانیم کلیدی پیدا کنیم که روابط خانوادگی، عاطفی و حرفه‌ای ما را تسهیل کند؟
و چگونه می‌توانیم راه‌حلی بیابیم که برای همه اشخاص راضی‌کننده باشد و ما را به تفاهم برساند؟
نویسندگان کتاب راهبرد دلفینی، کلید این امر را تنها در همکاری و انعطاف‌پذیری می‌دانند.
آنها معتقدند که به طور کلی، انسان‌ها را همانند موجودات دریایی می‌توان به 3 طبقه تقسیم کرد:
ماهی‌های کپور، کوسه‌ها و دلفین‌ها.
دسته اول:
ماهی‌های کپور هستند که همیشه ماهی‌های قربانی‌اند‌ زیرا پیوسته توسط دیگر ماهی‌ها خورده می‌شوند.
در حیات اجتماعی بشر، برخی از انسان‌ها نیز چنین‌ هستند؛ یعنی برخی از انسان‌ها در زندگی خود نقش ماهی کپور را بازی می‌کنند.
آنها کم و بیش و برحسب مورد، قربانی این یا آن چیز، این یا آن مسئله، این یا آن شخص می‌شوند و حتی ممکن است قربانی روابط غلط و تفکرات منفی خود شوند.
دسته دوم:
کوسه ماهی‌ها هستند که روش (برنده - بازنده) را به کار می‌گیرند.
برای اینکه من برنده شوم‌ تو باید بازنده باشی و این کار باید بدون هیچ تمایز و تفاوتی انجام گیرد.
برای کوسه‌ماهی، هر نوع ماهی، دشمن به حساب می‌آید. هر ماهی یک وعده غذایی بالقوه است.
شاید ما نیز این نقش را بازی کرده باشیم ‌یا حداقل در زندگی حرفه‌ای یا شخصی خود با کوسه‌هایی برخورد کرده باشیم.
دنیای سازمان‌ها و دنیایی که ما در آن کار می‌کنیم از دیرباز دنیای کوسه‌ها تلقی می‌شود که گاه صحبت از کارکنانی می‌شود که برای رسیدن به مقام‌های بالا یکدیگر را می‌درند.
در دنیای پررقابت امروز، حتی سازمان‌ها گاهی اوقات به طور موذیانه به سازمان‌های دیگر حمله می‌کنند.
به طور خلاصه انسان‌هایی را می‌توان یافت که کم و بیش در حال رقابت دائمی از نوع برنده - بازنده هستند.
دسته سوم:
نوع دیگری از حیوانات دریایی دلفین‌ها هستند.
این پستاندار آبزی بزرگ به طور طبیعی بازیگوش و دارای روحیه همکاری است و در ارتباطات خود شیوه برنده - برنده را برگزیده است. دلفین در دنیایی از وفور نعمت زندگی می‌کند. او هیچ کمبودی ندارد و می‌خواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند.
اگر یک دلفین زخمی شود، 4 دلفین دیگر او را همراهی می‌کنند تا خود را به گروه برساند. داستان‌های زیادی نیز وجود دارد که در آنها دلفین‌ها جان انسان‌ها را نجات داده‌اند. پژوهش‌های انجام شده در سان‌دیه‌گو نشان داده‌است که دلفین‌ها علاوه بر داشتن روحیه همکاری، بسیار باهوش‌ هستند. حتی برخی از پژوهشگران آنها را باهوش‌ترین موجودات روی زمین دانسته‌اند.
تحقیق زیر روحیه همکاری و روش‌های برنده - بازنده و برنده - برنده را به خوبی آشکار می‌سازد.
در سان‌دیه‌گو پژوهشگران 95 کوسه و 5 دلفین را به مدت یک هفته در یک استخر بزرگ رها کرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند. ابتدا کوسه‌ها به یکدیگر حمله کردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفین‌ها حمله‌ور شدند.
دلفین‌ها فقط می‌خواستند با آنها بازی کنند ولی کوسه‌ها بی‌وقفه به آنها حمله می‌کردند. سرانجام دلفین‌ها به آرامی کوسه‌ها را محاصره کرده و هنگامی که یکی از کوسه‌ها حمله می‌کرد آنها به ستون فقرات پشت یا دنده‌های کوسه می‌کوبیدند و آنها را می‌شکستند. به این ترتیب کوسه‌ها یکی بعد از دیگری کشته می‌شدند. پس از یک هفته 95 کوسه مرده و 5 دلفین زنده در حالی که با هم زندگی می‌کردند در استخر دیده شدند.
ارتباط هدایت شده در جهت راه‌حل‌ها، تمایزهای پرباری را برای روشن کردن زندگی حرفه‌ای و ‌شخصی ارائه می‌دهد.
کوسه تمایزی انجام نمی‌دهد. در دنیای او برای برنده شدن‌دیگران یا باید بمیرند و یا ببازند. ولی دلفین‌ها بسیار انعطاف‌پذیرند زیرا در دنیایی سرشار از تشخیص‌های پربار زندگی می‌کنند.
بیایید یکبار دیگر ماجرای استخر سان‌دیه‌گو را مرور کنیم.
وقتی یک کوسه با یک دلفین روبه‌رو می‌شود چه اتفاقی می‌افتد؟
کوسه حمله می‌کند چون روش ارتباطی او برنده - بازنده است‌ ولی دلفین با انعطاف‌پذیری خاص خود فرار می‌کند و می‌گوید من در دنیایی سرشار از ثروت و وفور نعمت زندگی می‌کنم. در دریا برای همه به اندازه کافی غذا هست پس بیا با هم بازی و همکاری کنیم. کوسه دوباره حمله می‌کند و دلفین فرار می‌کند. کوسه توانایی درونی لازم را برای خارج شدن از تنگ‌نظری ندارد، بنابراین مجددا حمله می‌کند.
دلفین که می‌بیند دیگر چاره‌ای ندارد می‌گوید: من آنقدر انعطاف‌پذیری دارم که در موقع مناسب به یک کوسه تبدیل شو‌م پس حالا آماده رویارویی باش.اگر به طور تصادفی، کوسه آنقدر هوش داشته باشد که بفهمد حریف دلفین نمی‌شود و بخواهد در بازی و همکاری با او شرکت کند، دلفین به راحتی او را می‌بخشد و طوری با او رفتار می‌کند که انگار یک دلفین است.

بهترین کاریکاتور در امریکا

کاریکاتور سیاسی جنگ لفظی بین کودک یهودی و فلسطینی برنده جایزه بهترین کاریکاتور در امریکا


کودک یهودی : پدر من به من گفته شما شرور، تروریست و حیوان صفت هستید.

 

کودک فلسطینی: ولی پدر من چیزی بهم نگفته. آخه پدر تو اون رو کشته.