حالا منم و ورقه ، روی ورقه قلمه
روی تنمه عرق ِ
توی سرمه کلمه
توی دلمه هدف ِ
بذار برم به طرف ِ
کسی که توی دنیا شده یه ملکه
بذار
بذار حالا دیگه بخونم از کسی که
هست دنیا واسه اون بدون مرز
کسی که سالها پیش داشته توان خاصی
به راستی توی زبان فارسی
حالا دیگه میدونن اینو مرد و زنها
حتی خدایی که نداره المثنی
یهودی و مسیحی یا که هر مسلمان
یه سرباز واسه مرگ و سر باز
که صدبار اسمش رو تو تسبیح
من ذکر میکنم و میگم جلو تو تسلیم
شعرهایی که به صد زبون ترجمه شده
حالا واسه من، تو یه سنبله
دیگه میگذره از رفتن تو 800سال
ولی هنوزم الگو میگیرم از اشعار تو
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
تو ویرونی من و شرایط سخت من
تو با کلماتت به من گفتی تو میتونی
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
تو ویرونی من و شرایط سخت من
تو با کلماتت به من گفتی تو میتونی
روزهایی که نگرانم بار سخته بر دوش
با کلمات تو من میشم مست و مدهوش
میخونم اینو بدونی تا روزی که بمیرم
تکتک کلمات تو از یاد من نمیرن
پس ، وقتشه اینو بدونی
که یاس تا آخر عمر وفاداره به تو
که اگه دیگه تو نباشی بگو چطور
که باز یاس داستان داره بدون تو
نه
این عشقی که تو دل منه به توئه
که منو میبره به روی صحنه
دیگه بگم از اینکه مونده حالا یاس و یک بند
فرمول کلمات رو از تو یاد گرفتم
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
تو ویرونی من و شرایط سخت من
تو با کلماتت به من گفتی تو میتونی
باید اینو بدونی که تو که کسی بودی که
که یکی یکی ِ کلمههایی که توی دل تو بوده
واسه من و خیلی کسایی که
شعرهای تو رو با دل و جون و وجود درونی میخونند
میدونن اینو که تو یه الگوی جاودانهای
واسه ی زمینی که باغه تویی باغبان و
اینهِ که منو به سوی تو میکشونه
که تو چطور خودت رو تو دل این همه آدمهایی که
حتی کتابای تو رو به زبون خودشون ترجمه میکنن و
عشق رو با کلمات تو تجربه میکنن
اسمت رو میخونم ، میگم : " مولانا رومی "
که توی فرهنگ صلح ، تو بالا بودی
یه رودی ، یه رود زلال و شفاف
که منم همیشه دیگه دنبال حرفاش
چه جالبه که این بوده ترس رومی
که اون متعلق باشه به یه مرز و بومی
حالا رومی رفته و باز دشمن زیاده
یه سری تانک سوارن ، یه مشت هم پیاده
به خاک سپرده شده توی قونیه یک روز
منم میخوام باشم " رومی امروز "
این منم،یک مرد تنها توی راه یک بیابونِ تاریک
تا چشم کار میکنه ظلمات راهم دوره یا نزدیک؟
تا کجا باید ادامه داد به این راه همه جا تاریک،بالا سرم آسمون سیاه این راه هست سخت و طولانی راه بلد این جاده فقط یکیست
زیر پام که نگاه میکنم فقط خاک وای ترسام چه ترسناک یک سری نقطه ی نورانی تو آسمون چشمامو جلب میکنه به سمتشون
که بینشون یکی نورانی تره که اون نور نور ستاره ی منه بهم امید میده میگه بیا انرژی حرکتم شده زیاد
مثل اینکه باید به سمتش حرکت کنم تا بتونم به کمک اون ستاره راه خودم رو آروم، آروم پیدا کنم
حالا قدممو تند تند بر میدارم راه سخته ولی دست بر نمیدارم در طی مسیر طولانی و دراز روز رو در روبروم میبینم
رسیدم به هدف وقتی نور رو دیدم دویدم هر طرف با یه شور و شعف خستگیام شد رفع با این حد که بود ضعف من بودم که پیدا کردم
با خوشحالی رفتم به سوی نور رفتم و بعد بهش گفتم با غرور میدونم میای باهام تا جا های دور تو تاریکی شب ها چشمامو نمیکنی کور
هدف حرکت به طرف روشنایی ولی حالا رسیدم به یه دوراهی چپ و راسته کدومو برم مسیر درست تو این دو راه پیدا بشه؟
من که تونستم تا اینجا رو خودم بیام قدم به قدم تو این مسیر نیوفتادم تو دام حالا توی نعمت آزادمو رهام تصمیم خودمه راهی رو که خودم میخوام؛ آره
سمت چپ(چپ) خاک اون پر طلاست ولی راه راست در مسیر ستاره هاست نه من میرم به طرف طلا تا نخورم به تاریکی هوا هم روشن
،هم زیبا طلاست ولی ستاره همیشه تو آسموناست برو بریم به چپ(چپ) حرکت،محکم و پر استقامت
وای دوباره همه جا تاریک شد ترس و وحشت ، تیرگی نزدیک شد زرق و برق طلا ها کم کم از بین رفت من موندمو پشیمونی اما چه سود؟
پس کو اون شهر طلاییِ زیبا نمیتونم حتی پیدا کنم یک راهنما آهای کسی نمیشنوه اینجا صدام اون ستاره هم رفت دیگه پشت ابرا
دلم گرف از این تاریکی مطلق خسته شدم دیگه ندارم رمق آهای ستاره بیا بیا به کمکم میدونم(میدونم) اشتباه کردم
ناگهان غبار ابر رفت کنار نور اون ستاره منو کرد امیدوار انرژی حرکتم آره شده زیاد چون که به ستاره دیگه دارم اعتماد
حالا من دیگه میدونم راهم کجاست از این به بعد حرکت میکنم به راه راست راهی که در مسیر ستاره هاست راهش سخته خونه ی منو شماست
با یه موفقیت همه چی رو فراموش نکن نور خدا رو تو دلت خاموش نکن دعاکن برو بگو خدایا شکرت تا اینکه خدا همیشه باشه پشتت
تعبیر این خواب من فقط یک چیز بود تشبیه اون و خداوند عزیز بود سمت چپ فقط تو مسیر جهنّم راه راست بهشت واسه روز رستو خیز بود
بیایین تا آخرش با اون نور باشیم و بس بیاین تو زندگی دور باشیم از هوس ستاره ی قطبی برامون باشه یک درس برون از خودت اون شب نحس
چشماتو ببندی و باز کنی میبینی که ته خطی واست چی میمونه؟
فقط اعمالته که طبق اون خداوند تصمیم گیری میکنه
پس همه برگردیم از سمت چپ اسم خدا رو بیاریم روی لب
امید که ستاره ی قطبی برای ما تو زندگی باشه یه راهنما
کسی چی می دونه از فردا
پس الان ، هدفونتو بردار
افکار ، اشعار ، بگم از دردام
الان
از خواب ، برپا
دریاب اشکام ، حرفام
سنگ صبورم آهنگ
من از درد درونم با غم خوانم
درد دلم با تو بشنو
چند جمله بگم با تو :
بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد
پدر وقتی رفت ، غم از در اومد
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود
مشکلات ما همیشه در کمین بود
در هر قدم یک دشمن
من از ترس اعتماد رو در خودم کشتم
با خشونت به من می گفتن خوش اومد
منم از اون رفتارها خونم به جوش اومد
ما دیگه همه چی رو از دست داده بودیم
سرمون کلاه رفت ، ما چه ساده بودیم
به یاد روز می افتم که با دستبند
بابای خوبم رو می گرفتن از من
پس من رسما تنها شدم
از غم خلوت کردم با خودم
چیزی که در د آورد اون روزا قلب ماها رو
که اونا آوردن حکم جلب بابا رو
هر چی ازشون ، وقت خواستم من
می گفتن : " نه " ، ناز کردن
ورشکسته شدیم ، آره
کار خدا بود اون همه چک رو پاس کردن
بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد
پدر وقتی رفت غم از در اومد
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود
مشکلات ما همیشه در کمین بود
بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد
پدر وقتی رفت غم از در اومد
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود
مشکلات ما همیشه در کمین بود
بقیه رو ادامه میدم من الان صریح
یه پای ما خونه بود و یه پا کلانتری
ما هم ساکت نبودیم آره بنابراین
فکر نکنین که ما پسر پیامبریم
یکی از طلب کارا رو که خیلی لجنه تو خلوت
رفتم بالا سرش مثل اجل معلق
فکر نکنی یاس هست مولکولی بیرحم
بچه های شما ازم الگو میگیرن
قاضی گفت چقدره طلبت ؟
گفت : هفت هشت تومن
خواستم با دستام بگیرم و خفه ش کنم
آره حرص ، بغض ، حس یه عقده ، یه نقطه تو قلبم ، نقطه ی سوخته
14 – 15 ساله بودم آره تو همین مرزا
با طلب کارا حساب کردم تومنی پنج زار
یکمی اعصاب ، راحت شد قرضا
رو دادیم و از چکا پاره کردی امضاها رو
فکر نکن بدبختیا رو من پیچیدمشون
از اون دور من سختیا رو میدیدمشون
و پیشرفت دور شد چقدر طنابش
بابا گفت دست بالا ببر پناه بهش
بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد
پدر وقتی رفت غم از در اومد
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود
مشکلات ما همیشه در کمین بود
بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد
پدر وقتی رفت غم از در اومد
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود
مشکلات ما همیشه در کمین بود
جیبامون پاک تر بود از قلب نوزاد
که پولی نمونده بود حتی دو زار
یه ماشین داشتیم از دار دنیا
که اونم رفت و شد مال دزدا
به صاب خونه با ترس گفتیم اجازه بشینیم ؟
چه سخت بود دوران اجاره نشینی
خودمو کشیدم بیرون حالا از ته گل
دارم می خونم برای شما از ته دل
وقتی همه سرمستن با عرق و ودکا
من در دستمه ورق و خودکار
رشد نکردم مثل علف هرز
پشت نکردم من به هدف سبز
انتظار کمک ندارم من از قرض الحسنه
کمک ؟ هه ، کمک یه ضرب المثله
از گفتن حرف " بله قربان " بیزارم
پس از الان دستمو رو قرآن میذارم
که به دست هیچ احدی آتو ندم
اگه تو بدی بلدی ، منم با تو بدم
این مشکل برا من یه تجربه بود
که به زبون hip-hop ترجمه شد
بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد
پدر وقتی رفت غم از در اومد
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود
مشکلات ما همیشه در کمین بود
هر وقت دلم می گیره از همه ، قلم تو دستمه و می نویسم از اینکه:
سرسخت باید پای دردا وایستم ، تا برسم به فرداهای روشن
قلبم میگه میکروفونو بردار ، تو بخون حالا از همه ی دردات
تا مرهم باشه واسه دل شکستت ، تا نمونی تو با این گله و حسرت
میدونی اینو که یاس از توو داره نقصی ، گذشته هام مثل طومار مغزی
دور و بر منو مثل دیوار فرضی ، میگرن میشن مثل یه بیمار مغزی
نمیدونم که کی داره تقصیر ، حوصله ندارم بکنم اینا رو تفسیر
وقتی که اشکت چکیده یکی یکی ، حرفی که تو قلبت بگو به کی بگی
داستان منو نمیدونی تو زیر آسمان کبود ، حالا اون آدم راز دار و صبور
واسه ی خونواده پاسداره هنوز ...
گذشته ی منه مثل کتاب داستان ، به دنبال یه روزی که بتابه آفتاب
یه حس میگه به اون روز نزدیکم ، نزدیک ... نزدیکتر
هر وقت دلم می گیره از همه ، قلم تو دستمه و می نویسم از اینکه:
سرسخت باید پای دردا وایستم ، تا برسم به فرداهای روشن
قلبم میگه میکروفونو بردار ، تو بخون حالا از همه ی دردات
تا مرهم باشه واسه دل شکستت ، تا نمونی تو با این گله و حسرت
وقتشه دیگه بخونمو وقت ندم ، بگم از روزایی که زیر برف یخ زدم
مقصدم که به سمت کسب درآمد و حالا دیگه ازم رفته طراوت
تو پول در میاری و یعد سرکار ، می بینی جیب شده هم وزن پر کاه
فقط خودتی و دوروبرت مشکل ، اون وقت کیه که بکنه تر و خشکت
آره این روزا اوضاع آرومه مشتی ، فردا از سختیا تو بارون اشکی!!
روزی میرسه که بابا مامان پیرن ، یا مثل پدر من از دنیا میرن
حالا 7 ساله که خالیه پشتم ، خدا بوده فقط باعث و بانی رشدم
خیلی سخته ولی میدونم ... اینو میتونم ...
هر وقت دلم می گیره از همه ، قلم تو دستمه و می نویسم از اینکه:
سرسخت باید پای دردا وایستم ، تا برسم به فرداهای روشن
قلبم میگه میکروفونو بردار ، تو بخون حالا از همه ی دردات
تا مرهم باشه واسه دل شکستت ، تا نمونی تو با این گله و حسرت
وقتشه به تو بگم تو بدونی پس یه حرفی که میخونم هست درون قلب
تو سختیا چگونه من با یه کوه غم ، رو قلبی که دیده شکسته جلو برم
خسته و اسیر درد تو مسیر بعد ، وقتی که کسی نبود و
رفیق من ، به سختی یه چیزی که شد نصیب من
پس دیگه از این بعد بذار به تو بگم ، عزم رو جزم میکنم مثل سرباز
اینو بدونید نیستم یه قصه پرداز ...
پرواز میکنم به سمت هدف ، پس باخت کسی که به حمله نرفت
تا حالا سرنوشت بوده یه داور بد ، ولی دلیل نمیشه برسم آخر خط
حالا خیلی مونده ولی تخت گاز جلو میره با فکر و مغز و باز
حتما الان با خودت میگی تو چی میدونی؟ دلت مثل یه دریاست دلت مثل یه دریا خیلی وقتا میشه که با توئه این واژه دلت مثل یه دریاست دلت مثل یه دریا
از دردی که نداری واسه چی میخونی؟
میدونم و حق داری اینو بهم بگی ولی
عشق به هم زبون میتونه باشه دلیلش
تو حرفای دلت آه...سینه سوزن
وقتی که تن تو سوراخ میشه زیر سوزن
منتظری که برسه روز سلامتی
حاضری اونو به 100 کیلو طلا ندی
تقسیر تو نیست که شدی بستری
حرف همه ی آدمارو از بری
هه..خود من که سر تورو با این حرفا بردم
دنیا رو فحش میدم با یه سرما خوردن
چه برسه به تو که ...هههه..چی بگم؟
وسرازیری به سوی درد با شیب کم
ولی خدا دردای مارو دیده
آخرش اونه که به دست ما دارو میده
امیدواری به فردایی که
تموم میشه دردات
وقتشه غم از دلت برداری
امیدواری به فردایی که
تموم میشه دردات
وقتشه غم از دلت برداری
که چرا من باید سرنوشتم این باشه؟
دور ما پر شده از این همه چرای بی جواب
تنها امید میتونه باشه چراغ این شبا
تو این مسیر پر پیچ و خم و پر سراب
روبرو شدی تو حالا با یه پل خراب
خودتو به راحتی به دست باد نسپر همنشین
تا که بتونی به راحتی از پل رد بشی
وقتی که دردا میگیره زیر یه خم
تورو میکوبه روی زمین و میگه بخند
به این میگن بدل توی فن کشتی
یعنی تو درداتو با خنده کشتی
توی کلمه ی ای کاش حبس نشو
کاش رو کاشتن ولی سبز نشد
جمع کن حالا یه مشتی جوک دور خودت
بخند تا خودت باشی دکتر خودت
هه..هه
امیدواری به فردایی که
تموم میشه دردات
وقتشه غم از دلت برداری
امیدواری به فردایی که
تموم میشه دردات
وقتشه غم از دلت برداری
صورت خسته نگران، بی آرامش و مریض
که قایم شده بود زیر آرایش غلیظ
زخمی از خاطرات تلخ دیروز
چشم میدوخت به خیابون سرد بی روح
با تحمل سنگینی نگاه آدما
ادامه میداد او به راه ناتمام
و اولین بار برای آخرین راه
هه بهتره بگم که آخرین چاه
تنها، دو دل ، تو فکر و با تعجب
دنبال چی بود؟ پول یا توجه؟
تو روزگاری که هر کسی دنبال آشناست
آشناست دخترک میگرد پی یه فرد ناشناس
که از اون غریبهها یه عده ماییم
آروم اشاره زد که شیشت رو بده پایین
فقط میتونیم امشب رو با تو باشیم و بس
این رو گفت و نشست و در ماشین رو بست
پسر میخواست سر صحبت رو وا کنه زود
تیکه مینداخت و منتظر واکنش بود
ولی دخترک صداش رو نمیشنید
تو دنیایی بود که به سادگی نمیشه دید
دیدی که بعضی وقتها بغضی تو گلوته؟
نمیخوای گریه کنی جلو کسی که پهلوته
هی، امان از این زمان
زمانی که دیگه برد توان از این زبان
بی همراه و بیهوده رهسپار این راه بی نور و همصدا
سپرده خود رو به دست باد اسیر زندون لحظه ها
تو دلش دردهای بیکران خسته از حرفهای دیگران
اسیر مردهای بی مرام و اشک میباره باز
پسر گفت لعنت به این بخت بد
خونه ی ما میمونه واسه ی وقت بعد
سعی نکن با سکوتت زیر پوستم بری
اگه پایهیی میتونیم خونه دوستم بریم
خوب حاضری با ۲ نفر باشی یا نه؟
معلومه که رفتار دخترک ناشیانست
سوال تکرار شد، حاضری باشی یا نه؟
و دختر به فکر یک شب و یک آشیانست
گفت بریم، من که همه چی رو از دم باختم
گناهش پای اونها که من رو پس انداختن
عصبانی از خاطرات خاموش قدیمه
پی محبت میگرد توی آغوش غریبه
تو خونهیی رشد کرد که عشق نبود
جای عشق، فحش و مشت و زیر چشم کبود
پدری که جلوی مشکلات مختلف ضعیفه
فقط زورش میرسه به دختر ظریفش
با خودش گفت پشتم به کیا قرصه؟
خانوادم؟ اونا رو خدا بیامرزه
اون موقع کی بود احترام به حرفش بزاره؟
حالا مجبوره که تنش رو به حراج بزاره
بی همراه و بیهوده رهسپار این راه بی نور و همصدا
سپرده خود رو به دست باد اسیر زندون لحظه ها
تو دلش دردهای بیکران خسته از حرفهای دیگران
اسیر مردهای بی مرام و اشک میباره باز
ببین، تو این قصّهها رو میشنوی و میری
بعد چند بار شنیدن ازش میگذری و سیری
ممنون از اونی که به دیگری صدام رو پاس داد
بگذریم، بریم سراغ ادامه داستانی که
امروز نوشتنش رو مود من بود
این یه دردیه که به خیلیا بوده مربوط
کوه غم بود، ولی یه نور انبوه
پشت کوه واسه ناا امیدی زوده هنوز
کاری ندارم به اینکه کارش خلاف شرعه
ولی واسه رابطهها اول علاقه شرطه
وگرنه یه روح که روی جسمی سوار
چطور تو آغوشی بره وقتی حسّی نداره؟
تو این روزگار درد ناک و سیاه بی شرم
ای کاش بگه نگاه در من پیاده میشم
راه برای ادامه دادن زیاده بی شک
ای کاش بگه نگاه در من پیاده میشم
براساس گزارش دیلی میل، در این صحنه دیدنی، یک پلیکان حریص یک کبوتر بیچاره را با نوک بزرگ خود شکار کرده و شروع به بلعیدن می کند. ناگهان کبوتر برای چند ثانیه فرصت فرار پیدا می کند اما به سادگی داخل نوک پلیکان می نشیند و از مناظر اطراف لذت می برد. به این ترتیب تنها شانس فرار خود را از دست می دهد و خورده می شود.
تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا میکرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم میدوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمیآمد.
سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از کلک بسازد تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود، او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»
صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک میشد از خواب برخاست، آن میآمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»
آسان میتوان دلسرد شد هنگامی که بنظر میرسد کارها به خوبی پیش نمیروند، اما نباید امیدمان را از دست دهیم زیرا خدا در کار زندگی ماست، حتی در میان درد و رنج.
دفعه آینده که کلبه شما در حال سوختن است به یاد آورید که آن شاید علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.
برای تمام چیزهای منفی که ما بخود میگوییم، خداوند پاسخ مثبتی دارد،
تو گفتی «آن غیر ممکن است»، خداوند پاسخ داد «همه چیز ممکن است»،
تو گفتی «هیچ کس واقعاً مرا دوست ندارد»، خداوند پاسخ داد «من تو را دوست دارم»،
تو گفتی «من بسیار خسته هستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو آرامش خواهم داد»،
تو گفتی «من توان ادامه دادن ندارم»، خداوند پاسخ داد «رحمت من کافی است»،
تو گفتی «من نمیتوان مشکلات را حل کنم»، خداوند پاسخ داد «من گامهای تو را هدایت خواهم کرد»،
تو گفتی «من نمیتوانم آن را انجام دهم»، خداوند پاسخ داد «تو هر کاری را با من میتوانی به انجام برسانی»،
تو گفتی «آن ارزشش را ندارد»، خداوند پاسخ داد «آن ارزش پیدا خواهد کرد»،
تو گفتی «من نمیتوانم خود را ببخشم»، خداوند پاسخ داد «من تو را بخشیده ام»،
تو گفتی «من میترسم»، خداوند پاسخ داد «من روحی ترسو به تو نداده ام»،
تو گفتی «من همیشه نگران و ناامیدم»، خداوند پاسخ داد «تمام نگرانی هایت را به دوش من بگذار»،
تو گفتی «من به اندازه کافی ایمان ندارم»، خداوند پاسخ داد «من به همه به یک اندازه ایمان داده ام»،
تو گفتی «من به اندازه کافی باهوش نیستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو عقل داده ام»،
تو گفتی «من احساس تنهایی میکنم»، خداوند پاسخ داد «من هرگز تو را ترک نخواهم کرد».
دقت کنید آنتن فرستنده تلویزیون در عکس دیده می شود .یک اتو مبیل پیکان در سمت راست تاج در وسط میدان است که جایزه بلیط بخت آزمائی است .تاج به مناسبت جشن تاج گذاری بر پا شده است .با آنکه پیکان آفریده شده بوده است ! اما در خیابان هنوز فولکس واگن ماشین اصلی است . درخت ها ی چنار دو طرف بسیار شاداب تر از امروز هستند. با دیدن رنگ ها و شور وشوق تصویر آدم احساس خوشبختی می کند . زندگی امروزمان چقدر خاکستری است .
کاریکاتور سیاسی جنگ لفظی بین کودک یهودی و فلسطینی برنده جایزه بهترین کاریکاتور در امریکا
کودک یهودی : پدر من به من گفته شما شرور، تروریست و حیوان صفت هستید. کودک فلسطینی: ولی پدر من چیزی بهم نگفته. آخه پدر تو اون رو کشته.
دکتر علی شریعتی:
میخواهم بگویم ...... فقر همه جا سر میکشد ....... فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ...... فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست ....... فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ...... فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ...... فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند ..... فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود ..... فقر ، همه جا سر میکشد ........ فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست .. فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است .
باشگاه رئال مادرید با هزینه یک میلیارد یورو بیشترین مبلغ را در10 سال گذشته در دنیای فوتبال برای جذب بازیکن پرداخته است.
با وجود تلاش های “رومن آبرامویچ “برای چلسی و مبلغی که منچستر یونایتد به جذب بازیکن اختصاص داده است ، هیچ باشگاهی در جهان از این لحاظ قادر به رقابت با رئال مادرید نیست.
تنها در این فصل ، رئال مادرید برای جذب “سامی خدیرا”، “سرجیو کانالز “، “پدرو لئون” و” آنخل دی ماریا” بیش از 50 میلیون یورو پرداخت کرد که جمع هزینه های این باشگاه در 10 سال اخیر را به یک میلیارد یورو رساند.
در این دهه رئال مادرید برای جذب انفرادی بازیکنان مجبور به پرداخت مبالغ هنگفت شد. به طور نمونه برای “کریستانو رونالدو” 96 میلیون یورو ، “زین الدین زیدان” 72 میلیون یورو و” کاکا” 64 میلیون یورو پرداخت کرد که قرارداد های آنها گرانترین قرار داد در میان 48 قرارداد جذب بازیکن رئال مادرید محسوب می شود.
باشگاه بارسلونا 713 میلیون یورو و رومن آبرامویچ مالک باشگاه چلسی 650 میلیون یورو در همین مدت پرداخته اند.
منچستر سیتی هم مدتی است روش رئال مادرید در جذب بازیکن را در پیش گرفته و در سه سال گذشته 400 میلیون یورو برای جذب بازیکن در لیگ برتر پرداخت کرده است.