پزشکان معمولا خاطرات جالبی از کار و بیمارانشان دارند. علت
جالب بودن این خاطرات یا بخاطر برخوردهای بانمکی است که بیماران با
پزشک یا بیماریشان میکنند یا کمبود اطلاعات پزشکی است یا شاید
وقوع بعضی اتفاقات در فضایی که سایه مرگ و بیماری در آن وجود دارد
خود به خود تبدیل به طنز میشود. اما گوشه ای از خاطرات یک پزشک
عمومی با ذوق را در ادامه ایمیل بخوانید که بسیار زیباست.
یه خانم حدودا ۵۰ ساله دختر حدودا ۱۸ سالشو آورده بود.
به دختره گفتم : مشکلتون چیه ؟
گفت : "دلهره" دارم.
مادرش زد زیر خنده و بعد گفت :
مامان ! دل پیچه نه دلهره !
پرسیدم : چیز ناجوری نخوردین ؟
مادرش گفت : چرا "چیسپ" خورده و این بار نوبت دختر بود که بزنه زیر
خنده و بگه : مامان چیپس نه چیسپ ...